کسی که بیش ازحد فکر کند کمتر به نتیجه می رسد.سخن حکیمانه
- ۰ نظر
- ۲۴ دی ۹۵ ، ۱۸:۱۴
امام موسی کاظم: بااشخاص احمق رفاقت مکن زیرا آنها ندانسته به تو ضرر می رساند
خادم میرزای بزرگ شیرازی به نام شیخ محمد که پس از فوت مرحوم میرزا ، ترک معاشرت نمود و از همنشینی با مردم کناره گیری می گرفت. روزی شخصی نزد او می رود و می بیند که به هنگام غروب ، چراغ خود را به جای نفت ، از آب پر نمود و روشن کرد و چراغ در کمال ناباوری روشن و برافروخته شد.
آن شخص بسیار تعجب کرد و جریان را جویا شد. شیخ محمد در جوابش گفت : پس از فوت مرحوم میرزا ، از غم و اندوه جدایی آن بزرگوار ، با مردم قطع معاشرت نمودم و خانه نشین شدم . در آن دوران دلم بسیار گرفته و حزن و اندوهی شدید تمام وجودم را فراگرفته بود. تا اینکه در ساعات آخر یکی از روزها ، جوانی به صورت یکی از طلاب عرب ، نزد من آمد. او با من انس گرفت و تا غروب کنار من ماند. من نیز از بیانات او بسیار لذت می بردم و تمام غم و اندوه قلبم برطرف می شد. این وضع ، چند روزی طول کشید و در طی این روزها ، آن جوان نزد من می آمد و ما با هم هم صحبت می شدیم.
در یکی از روزها که نزدم آمده بود و با من صحبت می کرد ، به خاطر آوردم که امشب چراغم نفت ندارد. در آن زمان رسم بر این بود که تمام مغازه ها را دم غروب می بستند ، نگران شدم که قبل از خرید نفت ، شب فرا برسد و من ، در تاریکی بمانم. از طرفی به این فکر می کردم که اگر از به قصد خرید نفت ، از منزل خارج شوم ، از فیض هم صحبتی با ایشان محروم می شوم.
ایشان که حالت تحیر مرا دید فرمود : « تو را چه شده است که به سخنان من گوش نمی دهی؟ » گفتم : « دلم خدمت شما است » فرمود « نه ، درست دل نمی دهی » گفتم : « حقیقت این است که امشب چراغم نفت ندارد »فرمود : « بسیار جای تعجب است که این همه ما برای تو از فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم سخن گفتیم و تو به این اندازه هم بهره مند نشدی که که از خرید نفت بی نیاز شوی » گفتم : « یادم نیست چنین حدیثی را می فرمایید»
فرمود : « فراموش کرده ای که گفتم از خواص و فواید بسم الله الرحمن الرحیم ، این است که اگر آن را به قصد خاصی بگویی ، آن مقصود حاصل می شود. حالا تو هم برو و چراغت را از آب پر کن و به قصد اینکه آب همان خاصیت نفت را داشته باشد ، بسم الله الرحمن الرحیم بگو »
من نیز چنین کردم و چراغ روشن شد و شعله کسید. از آن زمان به بعد هرگاه خالی می شود ، دوباره آن را از آب پر می کنم و بسم الله الرحمن الرحیم می گویم و روشن می شود.
مرحوم آیت الله خویی پس از نقل این جریان فرمودند : « حیرت آور است که پس از نشر این قضیه نیز ، آن عمل از مرحوم شیخ محمد از اثر نیفتاد »
دانشمند و محدث بزرگ ، علی بن عیسی صاحب کتاب کشف الغمه چنین نقل می کند: سید باقی بن عطوه ، برای من نقل کرد : در گذشته پدرم که در مذهب زیدی بود ، دچار بیماری سختی شد و تمام پزشکان آن زمان از درمان او عاجز شدند. بیماری او به طول انجامید. من و برادرانم که پسران او بودیم ، به مذهب شیعه دوازده امامی ، تمایل داشتیم و به همین دلیل پدرم از ما دل خوشی نداشت و مکرر می گفت : « من مذهب شما را نمی پذیرم ، مگر اینکه صاحب شما (امام زمانتان (عج) ) بیاید و مرا شفا دهد »
بر حسب اتفاق ، هنگام نماز عشاء در یکی از شب ها ، همه ی ما دور هم جمع بودیم ، که شنیدیم پدرم فریاد زد :« صاحب خود را دریابیدکه در همین لحظه از نزد من بیرون رفت »ما با شتاب از خانه بیرون رفتیم ، اما هرچه دویدیم و به اطراف نگاه کردیم ، کسی را ندیدیم. بنابراین به نزد پدر برگشتیم و از او جریان را پرسیدیم.
پدرم گفت : « شخصی نزد من آمد و فرمود : ای عطوه ! به او گفتم : تو کیستی؟ گفت : من همان صاحب پسران تو هستم ، آمده ام تا به اذن خداوند تو را شفا بدهم. » سپس دستی بر بدن من کشید و بیماری من هماندم به طور کلی برطرف شد و کاملا سلامتی خود را بازیافتم.
شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه در اثبات الهدی ، در جلد 7 می گوید: در ایام جوانی (25) سالگی دچار بیماری سختی شدم. به طوری که در مرز مرگ قرار گرفته و خانواده من از بهبود وضع سلامتی ام ناامید شدند. در همان حال توجه و توسل به چهارده معصوم (ع) پیدا کردم. در همان حالت بین خواب و بیداری رسول الله (ص) و ائمه را دیدم و به آن ها سلام داده و با هرکدام مصافحه نمودم. خصوصا با امام صادق (ع) گفتگو کردم. دقیقا به خاطرم نیست ، اما وقتی به خدمت امام زمان (عج) رسیدم ، از خود بی خود شده و گریه کردم. به ایشان گفتم : مولای من ، از علم و عمر خودم هنوز بهره برداری نکرده ام.
ایشان فرمودند: نترس ، در این بیماری سالم می شوید و بعد کاسه ای که در دست داشت را به من داد تا از آن بنوشم. با نوشیدن آن حالم به کلی خوب شد ، برخاستم و نشستم و خانواده ام خیلی تعجب کردند. در آن هنگام چیزی نگفتم ، چند روزی گذشت و جریان را برایشان تعریف کردم.
امام هادی {ع}:به جای اینکه برای عدم موفقیت های گذشته حسرت واندوه بخوری با داشتن تصمیم واراده ی قوی آنهارا جبران کن
در سختى و آسانى جان دادن اصلى کلّى وجود ندارد که مۆمن راحت جان مىدهد و غیرمۆمن با سختى. بسیارى از مۆمنین هستند که لطف خداوند شامل حالشان مى شود و بعضى گناهانشان به واسطه سختى جان کندن جبران مى شود کما اینکه فرمایش امام هادى(علیه السلام) نیز به این موضوع دلالت مى کند «مرگ آخرین مهلت است براى تو که گناهانت را از خود بزدایى و خویش را از بدىها پاکسازی کنی». با اینکه شخص مۆمن از دنیا مىرود، ولى این نحو جان دادن براى آن است که پاک رحلت کند و پاک وارد جهان آخرت شود و به تعبیرى اصلاح شود.
✅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: «المَوتُ کَفارةٌ لِذُنوبِ المُۆمِنینَ.» مرگ (و سختیهای آن) سبب جبران گناهان مۆمنین است.
📚 بحارالانوار، ج6، ص151
🔴🔹مرگ برای مومن با کافر چه فرقی دارد؟
✅ امام جواد (ع)فرمودند: از علی بن الحسین (ع) سوال شد که مرگ چیست ؟
در پاسخ فرمودند:مرگ برای شخص مومن همچون دور افکندن لباس چرکین وبرداشتن بندهازنجیرهای سنگین وتبدیل آنها به بهترین و خوشبو ترین لباسها و راحترین مرکبها و بی ترس ترین خانه هاست.و برای شخص کافر همچون دور افکندن لباسهای فاخر و نقل مکان نمودن از منازل نزدیک و بی ترس و تبدیل آنها به چرکترین و خشنترین لباسها و دور افتاده ترین خانه ها و بزرگترین عذابهاست.
📚معانی الاخبار،شیخ صدوق.ص ۲۸۹.
بسیاری از آموزه های دینی، افزون بر نفع اخروی، منفعت دنیوی نیز برای ما به همراه دارد و به زندگی مادی ما هم سر و سامان می بخشد که صله رحم، یکی از آنهاست. در روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله درباره افزایش عمر، یکی از آثار دنیوی صله رحم، چنین آمده است: «نمی دانم چیزی را که عمر را زیاد کند، مگر صله رحم. حتی این گونه هم می شود که از عمر کسی سه سال باقی مانده باشد و صله رحم به جا آورد، خداوند عمر او را سی سال زیاد کند و سی و سه سال عمر بگرداند و می شود که از عمر کسی سی و سه سال باقی مانده باشد و قطع صله رحم کند، خداوند سی سال عمر او را کم کند و سه سال بگرداند.»🔸
🍁🔹روزی امام صادق علیه السلام به شخصی به نام میّسر فرمود: ای میّسر عمر تو زیاد شده است، چه عملی انجام می دهی؟ عرض کرد: من در بازار برای کسی کار می کردم و پنج درهم مزد می گرفتم و به خاله ام می دادم. آن گاه امام فرمود: به خدا سوگند، دو بار مرگت نزدیک شد، ولی به خاطر این صله رحم و دل جویی از خاله ات، به تأخیر افتاد.🔸